سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پسر زسر کوچه نشسته بود

گویی منتظر بود

هوای دلش ابری بود

ز پدر سراغ میگرفت

آرام آرام به در خانه رسید

ز پله ها که رسید

صدای در آمد

برگشت به در نگاهی کرد

دلش عجیب حالی داشت

گویی دل برای پدر تنگ شده بود

نگاه کرد

از سر کوچه مردی می آمد

که لبخندی همچون پدر داشت

 منتظر


 


نوشته شده در  پنج شنبه 92/10/26ساعت  4:56 عصر  توسط حسام الدین شفیعیان 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
آخرین یادداشت در این وبلاگ و آخرین وبلاگ من در پارسی بلاگ
کارشناس مدیریت دولتی
مـــــــــبـــــلِّـــــغ اســـــلــــام
هشت سال دفاع مقدس
قافله شهداء
السلام علیکم یا اهل بیت النبوه
[عناوین آرشیوشده]